عرب خمسه

فرهنگی و اجتماعی

عرب خمسه

فرهنگی و اجتماعی

مختصری از تاریخچه عرب جباره

«جباره»


(برگرفته از وبلاگ آقای حیدری)

آدرس: http://khoramabadkorbal.blogfa.com/post/2

جباره و شیبانی دو طایفۀتشکیل دهندۀ ایل عرب از ایلات خمسۀ فارس است. در برخی از منابع، نامِ دیگر طایفۀ جباره را «عرب کوچی» ذکر کرده‌اند (فیلد، 213؛ قهرمانی، از باورد...، 169؛ سهام‌پور، 145). گفتنی است که نام گروهی از تیره‌های طایفۀ جباره نیز ترکیبی از «کوچی» است که به واژه‌ای دیگر مضاف شده است، مانند کوچی علی مرادی، کوچی صفری و کوچی عبدالرضایی (همو، 223، 225، 226).
پیشینه و خاستگاه: بیشتر محققان بر این باورند که خاستگاه جغرافیایی ایلات عرب ساکن در ایران، شبه جزیرۀ عربستان، در مناطق نجد، یمامه، یمن و عمان بوده است که پس از ظهور اسلام به ایران مهاجرت کرده‌اند. در دورۀ مهاجرت، گروهی از قبایل و طوایف عرب، در خوزستان، و شماری دیگر در فارس ساکن شدند (دومورینی، 35-36؛ ایوانف، 103؛ فیلد،همانجا). براساس روایتی شفاهی، جباره‌ها خود را از نسل جابر بن عبدالله انصاری (ه‍ م)، از صحابۀ رسول اکرم(ص) و یار تنی چند از امامان شیعی دانسته‌اند که برای فتح فارس با سپاه اسلام با «عیال و مواشی» به ایران آمدند و در این سرزمین سکنا گزیدند (فسایی، 2/1578؛ سهام‌پور، 181-183؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ شجرۀ این طایفه، نک‍ : همو، 185-186). دو طایفۀ عرب جباره و شیبانی، بنابر نقل خورموجی (ص 113) و فسایی (2/1262) از دورۀ صفویه به این سو از طوایف شناخته شدۀ منطقه بوده‌اند. طایفۀ جبارۀ فارس برخلاف سایر عشایر عرب ساکن در خوزستان، جذب جامعه‌هایی که در آنها می‌زیستند، شدند و با مردم بومی درآمیختند، به طوری که امروزه بسیاری از ویژگیهای فرهنگی خود را از دست داده، و با سکنۀ بومی زیستگاه خود کم و بیش همگن شده‌اند (دومورینی، 36؛ کیهان، 2/86-87).
نظام اجتماعی ـ سیاسی: از روزگار کهن رؤسای ایل عرب به طور موروثی از شاخۀ شیبانی بوده، و قرنها ریاست ایل عرب را برعهده داشته‌اند (دومورینی، همانجا؛ سهام‌پور، 88، 103-104). به نظر فسایی جد اعلای آنها، میراسماعیل خان عرب شیبانی در دولت صفویه احترامی تمام داشت و بر ایل عرب و باصری (ه‍ م) حکومت می‌کرد. پس از او نیز حکمرانی میرعرب نسل اندر نسل در خاندان او ادامه داشت، تا اینکه در اواخر سال 1298ق حکومت بر ایل عرب از خانوادۀ این دسته از خوانین شیبانی خارج شد (2/1579). پس از کاهش قدرت حکومت مرکزی در منطقۀ فارس و به قدرت رسیدن حکومت محلی، خانهای باصری و خانهای طایفه‌های دیگر عرب شیبانی، قدرت را به دست گرفتند و بر ایلات دیگر خمسه و ایلات منطقه و تیره‌‌هایی از طایفۀ عرب جباره مانند صفری، سیطره یافتند (بارث، 86). ظاهراً در این دوره خانهای برخی از تیره‌های جباره در میان ایلات، استقلال نسبی یافتند.
عشایر عرب خمسه در تشکیلات عشیره‌ای خود دارای تسلسل فرماندهی و سرپرستی بودند و سرپرستان، افراد ایل را ملزم به رعایت دستورها و قوانین و پایبندی به نظم خاصی می‌کردند. سرپرستی امور کلی ایل و تماس با والیان، با رئیس ایل یا ایلخانی بود که عمدۀ طوایف موظف به رعایت فرمانهای وی بودند. هر یک از تیره‌های جباره دارای رئیسی مستقل با عنوان کلانتر بود که در بعضی از تیره‌ها مانند کوچی علی مرادی، کدخدا جای کلانتر را گرفته بود. در چند سال گذشته تنی چند از سرشناسان تیره‌ها به نمایندگی مجلس انتخاب شدند (برای نام رؤسا، نک‍ : قهرمانی، همان، 169-170؛ سهام‌پور، 116، 216، 223).
مردان و زنان طایفۀ عرب جباره را سخت کوش و دلیر، و زنان برخی تیره‌ها مانند لبو محمد را شیر زنانی وصف کرده‌اند که در جنگها در پشت جبهه مردان را یاری می‌کردند (همو، 203، 230، 244؛ سفیری، 143). دومورینی از 500'1 خانوار مسلح به تفنگ در طایفه‌های جباره و شیبانی یاد می‌کند که تا 1285ق/1868م یک هنگ توپخانۀ ارتش دولتی را تأمین می‌کرده‌اند (همانجا).
جباره‌ها در برخی از ناآرامیها و درگیریهای دورۀ قاجار و پهلوی چون دیگر عشایر دست داشتند. در دورۀ قاجار در ایلات خمسه دو کنش سیاسی ناهمسو فعال بود. گروهی وفادار به دولت، و گروهی دیگر بر ضد حکومت بودند و در قیام ضدانگلیسی عشایر جنوب (1336ق/1920م) به مبارزه برخاستند (سهام‌پور، 106، 118).
طایفۀ جباره دارای تیره‌هایی چند است که از جملۀ آنها می‌توان به تیره‌های لبومحمدی (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ این تیره، نک‍ : سفیری، 139، 143)، شیری، غنی، مزیدی، قنبری، جابری، کوچی، عزیزی، پیر سلامی، لبردانی، قهستانی، نقدعلی، صفری و دیگر تیره‌ها اشاره کرد (کیهان، 2/87؛ دربارۀ اختلاف منابع در ذکر نام تیره‌ها، نک‍ : فسایی، 2/1579-1580؛ ایوانف، 351). سهام‌پور این تیره‌ها را طایفه به شمار آورده است (ص 140؛ برای توضیحات بیشتر دربارۀ این طوایف و اسامی تیره‌های آن، نک‍ : همو، 184 بب‍ ؛ فیلد، 213-214). تیره‌هایی چون سادات کل (یا سادات حسینی) به سبب پرجمعیت بودن، خود دارای زیرمجموعه‌هایی هستند (سهام‌پور، 194). تیرۀ لبومحمدی نیز پس از سالهای اسکان اجباری، به دو شاخه تقسیم شده است. برخی از طوایف غیرعرب دیگر مناطق به سبب استقرار طولانی طایفۀ جباره در فارس، و برخورداری از قدرت و روحیۀ حمایتگری، یا به قولی «غریب نوازی» (مانند تیرۀ جابری عرب جباره که به این خصلت مشهور است)، به بعضی از تیره‌های آن پیوسته‌اند. به عنوان مثال می‌توان به ملحق شدن چگنی (ه‍ م)، شاهسون، سدهی و خلج به تیرۀ شیری جباره اشاره کرد (نک‍ : سهام‌پور، 186، 205-206، 239؛ ایرانیکا، V/110). ابرلینگ احتمال می‌دهد چگینیهای فارس جزو همان طوایف کردی باشند که همراه کریم‌خان زند به جنوب ایران از جمله فارس آمدند (همانجا). ملحق شدن برخی از طوایف ترک به تیره‌های جباره و امتزاج با آنها توجه محققانی همچون تومانسکی را به خود معطوف کرده است، چنان‌که ایوانف به نقل از وی می‌نویسد: حتى در عشایر اصیل عرب هم دسته‌های جداگانۀ ترک وارد شده‌اند، به طوری که اسامی تیره‌ها و طایفه‌های جداگانۀ اعراب خمسه حاکی از این ترکیب و اختلاط است. برخی از تیره‌های عرب مانند بهلولی و بوربور با تیره‌ها یا طایفه‌های دیگر ایلات فارس از آن جمله قشقایی همنام‌اند (ص 104) و به احتمال قوی از این ایلات به عربها ملحق شده‌اند.
کوچ و اسکان: فسایی به چادرنشینی و کوچ ایلات عرب (ظاهراً شیبانی و جباره) در سدۀ 13ق اشاره می‌کند که بنابر عادت دیرین در دشت و کوهستان در «چادرهای سیاه زمستانه و تابستانه» زندگی می‌کردند و مسافت میان ییلاق و قشلاق آنها نزدیک به 100 فرسخ بوده است (2/1578، 1579). امروزه بیشتر تیره‌های طایفۀ جباره دست از کوچ‌نشینی کشیده‌اند (بدیعی، 1/73) و فقط شمار اندکی از تیره‌های این طایفه مانند عزیزی و لبوشرف کوچ‌رو هستند (سهام‌پور، 213، 243). همچنین تیره‌‌هایی از طایفۀ جباره مانند تیرۀ غنی در 1320ش از اسکان خارج شده، به کوچ‌روی می‌پردازد (همو، 214).
محل زیست کنونی جباره، منطقۀ وسیعی در شرق و جنوب شرقی استان فارس است (بدیعی، همانجا). محل استقرار زمستانی و تابستانی آنان همچون دیگر طوایف ایل عرب، برخی از بلوکات ولایات خمسه واقع در شرق فارس مانند رودان، احمدی، داراب، جهرم و دیگر مناطق (قشلاق)، و بوانات، قنقری و سرچاهان (ییلاق) است (قهرمانی، تاریخ...، 492؛ فیلد، 213؛ نیز نک‍ : سهام‌پور، 103؛ کیهان، همانجا).
جمعیت: برخی از منابع تاریخی جمعیت تقریبی دو طایفۀ عرب جباره و عرب شیبانی را به طور کلی با هم یاد کرده‌اند. مثلاً ایوانف شمار خانوار عشایر عرب در اواخر سدۀ 13ق/19م را 870'19 خانوار ذکر می‌کند (ص 103). کیهان (2/86) شمار خانوار ایل عرب را 13 هزار، و فیلد (همانجا) در 1336ق/ 1918م، 130'11 آورده‌اند. البته فیلد رقم جداگانۀ 630'6 خانوار را برای جباره ثبت می‌کند. در آمارهای ارائه شده در 1361ش ایل عرب 267'11 نفر بوده است (صفی‌نژاد، 98).
زبان و گویش: زبان عربی مردم طایفۀ جباره به سبب سکونت در منطقۀ فارس و هم‌زیستی با گروههای فارس، ترک و لر، با فارسی، ترکی و لری درآمیخته، و واژه‌های زیادی به زبانشان راه یافته است. جباره‌ها به‌جز عربی، زبان مادری‌شان، با این زبانها نیز آشنا هستند (فسایی، 2/1578؛ کمال‌الدولۀ قاجار، 149؛ دومورینی، 36؛ کیهان، 2/87). ناگفته نماند که مردم برخی از تیره‌های طایفۀ جباره، مانند عبدلی که درگذشته به تیرۀ غنی پیوسته‌اند، هنوز به زبان عربی تکلم می‌کنند (سهام‌پور، 214).
معیشت: در حال حاضر تیره‌های اسکان‌یافتۀ طایفۀ جباره به کشاورزی و دامداری اشتغال دارند و زنان آنها نیز به بافت قالی، گلیم و جاجیم می‌پردازند (همو، 186 بب‍ ؛ نیز نک‍ : ایوانف، 105).
مآخذ: ایوانف، م. س.، عشایر جنوب (عشایر فارس)، ترجمۀ کیوان پهلوان و معصومه داد، تهران، 1385ش؛ بدیعی، ربیع، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1362ش؛ خورموجی، محمدجعفر، نزهت الاخبار ( تاریخ و جغرافیای فارس)، به کوشش علی آل داود، تهران، 1380ش؛ دومورینی، ژ.، عشایر فارس، ترجمۀ جلال‌الدین رفیع‌فر، تهران، 1375ش؛ سفیری، فلوریدا، پلیس جنوب ایران، ترجمۀ منصوره اتحادیه و منصوره جعفری فشارکی، تهران، 1364ش؛ سهام‌پور، هوشنگ، تاریخچۀ ایلات و عشایر عرب خمسۀ فارس، شیراز، 1377ش؛

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد