عرب خمسه

فرهنگی و اجتماعی

عرب خمسه

فرهنگی و اجتماعی

عرب های کمری


عربهای کمری* یا مقلوبه (جبیلات)
نویسنده : موسی سیادت

منبع : «تاریخ خوزستان» از افشاریه تا دوران معاصر


«عرب‌ها از دوره هخامنشی و بخصوص اشکانیان برای حکومت و مردمان ایران شناخته شده‌اند و می‌دانیم که پیروزی بی نظیر ایران را عهد «أزد» (اشک سیزدهم) (٩٢ ‏هم) در اولین جنگ خود با روم «کراسوس» به طور قطع مرهون کمک و همراهی اقوام عرب در گمراه کردن رومیان بود.»[١] همچنین عرب‌ها در دوره ساسانیان و پیش از آن در سواحل جنوبی ایران می‌زیستند و بر آن مناطق مسلط بودند. چنانکه شاپور اول (٢٤١ ـ ٢٢٦‏م) برای سرکوبی برخی از حکام قبایل عرب به اهواز (خوزستان) رفته و پس از غلبه بر ایشان عازم میسان (دشت میشان «دشت آزادگان» و عماره عراق امروزی) کشته و امیر آن را که عرب بوده شکست داد و بر تمام نواحی جنوب ایران استیلا یافت»[٢] «مهاجرت عرب‌ها به ایران از راه دریا و خشکی بوده، چنانکه ساحل نشینان «خلیج فارس» از مناطق ساحلی بحرین، کویت و عمان بسوی سواحل جنوبی ایران مهاجرت کردند و از راه خشکی از محدوده «دشت میسان» بسوی شرق سرزمین عیلام (خوزس‌تان و...) آمده و سپس مناطق جنوبی ایران نیز کوچ نمودند. چنانکه «کورتیوس رفوس» که در دهه‌ی اول قرن سوم میلادی می‌زیست می‌نویسد: عرب‌ها پیش از این تاریخ در نواحی کرمان و فارس می‌زیستند و بدین ترتیب عرب‌ها پیش از ساسانیان در ایران بودند. در دوره زمامداری شاپور دوم ساسانی (٢٩٠‏م) به پیروی از سیاست آشوریان در سرکوبی برخی از قبایل عرب توسط پادشاهان جابجا شدند. از جمله: عشایر بکرین وائل به کرمان و آبان که به «بکر أبان» معروف شدند و قبیله «ابنو حنظله» را به «رمیله» از توابع شوشتر اسکان داد. اضافه می‌شود که عرب‌ها محدوده ایران و توابع در جنگ‌های شاپور دوم (٢٩٠ ‏م) با امپراطوری روم شرقی (بیزانس) وی را همراهی کرده و عملاً در جنگ شرکت داشتند.»[٣] 

احمد کسروی نویسنده معاصر ایران در مورد مهاجرت عرب‌ها دوره‌ی ساسانی می‌نویسد: «در زمان ساسانیان طایفه‌هایی از تازیکان (عرب‌ها قبیله بنی طی = تازیک = تاجیک (جمهوری تاجیکس‌تان (طازیک) آسیای میانه» در گرمسیرهای ایران از خوزس‌تان و پارس و کرمان نشیمن داشته اند. یکی از این طایفه‌ها «بنوالعم» ‏بود که شاید نخستین طایفه تازیک بوده‌اند که رخت مهاجرت به درون ایران کشیده‌اند. این طایفه در خوزس‌تان در دو شهر «‏نهرتیری» (نزدیک سوسنگرد امروزی) و مناذر کبری (نزدیک شوشتر) نشیمن داشته‌اند و از بومیان آنجا به شمار می‌رفتند.»[٤] 

« ‏ابن خلدون درباره بسیاری از قبایل عرب در آغاز اسلام مطالبی از این قبیل می‌نویسد: «فلان قبیله در کشورهای اسلامی پراکنده شدند یا در آغاز اسلام مهاجرت کردند و کسی از ایشان در عربس‌تان نماند اینکه اکنون در سایل عراق و مصر و شام و سودان و شمالی آفریقا و جاهای دیگر به زبان عربی سخن گفته می‌شود دلیل دیگری است که عرب‌ها گروه گروه که به این سرزمین‌ها مهاجرت کرده بودند. چه در دنیای قدیم برای نشر زبان در کشورهای بیگانه جز کوچانیدن انبوهی از مرم آن زبان بدانجا و آمیزش با بومیان راهی نبوده است.[٥] می‌دانیم تنها در خراسان در همان قرون اولیه ٢٥٠ ‏هزار نفر عرب وجود داشتند.» 

‏هنوز تبار بخش مهمی از ایرانیان شهری و روستائی و ایلی از سادات «شیبانی ها، انصاری ها، مدنی ها، یثربی ها، ریاحی ها، علم ها، بنی کعب‌ها و. .. به عرب‌ها می‌رسد.» ‏عرب‌ها ایرانی نیز از مرحله ایلی به قومی سیر کرده و با تغییر زبان هویت قومیشان در میان فارس‌های ترک ها، گیلک‌ها و کردها و سایر اقوام ساکن ایران در ایران شمالی و شرقی تحلیل رفت.[٦]

‏منابع عربی قرن‌های نهم و دهم این را که چگونه عرب‌ها در طی فتوحات خویش در شهری بزرگ مسکن می‌گزیدند. در شهرها تنها سرداران و ماموران کشوری عرب و نمایندگان روحانیون مسلمانان (که در آغاز امر تقریباً همه عرب بودند.) منزلی نمی‌کردند بلکه اعضای خانواده‌های اینان نیز همراهشان بودند. بدین قرار همه عرب بودن عده‌ی عرب‌های که در نقاط مفتوح منزلی می‌گزیدند بسیار بود. مهاجرت عرب‌ها به ایران به جریان فتوحات ایشان مربوط بود. ولی دستگاه خلافت پس از تسخیر ایران نیز عده جدیدی از تازیان را به منظور تقویت نفوذ عرب‌ها برای سکونت دائم به ایران گسیل داشت. مثلاً در زمان معاویه نخستین خلیفه اموی در سال ٦٧٢ ـ ٦٧١ میلادی حاکم عراق در کوفه مقرر داشت و از آنجا سراسر زمین شرقی خلافت را اداره می‌کرد. پنجاه هزار سپاهی عرب را با خانواده هایشان به نیشابور و مرو و بلخ و دیگر شهرها و حتی دهکده‌های خراسان و تخارس‌تان اعزام کرد تا در آن نقاط سکونت اختیار کنند و به عملاً ایشان زمین و خانه داد.»[٧]

«در مورد مهاجرت عرب‌ها پس از پیدایش اسلام یعقوبی از مؤلفان قرن سوم هجری در کتاب «البلدان» که از یکایک شهرهای ایران نام می‌برد کرج را که نشیمن «ابودلف عجلی» معروف و خاندان و پیروانش بودند می‌نویسد: مردمش عجم‌اند مگر آنان که از خاندان عیسی بن ادریس عجلی باشند یا از دیگر تازیکان که بدیشان پیوسته‌اند درباره قم می‌نویسد: بیشتر مردش از مذحج و از اشعریانند. سپاهان (اصفهان - جی) را می‌نگارد: بیشتر مردمش بزرگان و دهگانانند و گروهی نیز از ثقیف و بنی تمیم و ضبّه و خزاعه و بنی حنیفه و بنی عبدالقیس و دیگران بدانجا رفته اند. ری را می‌نویسد: عرب هاش اندک است. طوس را می‌نگارد: گروهی از تازیکان از قبیله «طی» و دیگران هستند ولی بیشتر مردمش عجم‌اند. مرو را می‌نویسد: گروهی از تازیکان أزد و تمیم و دیگران در آنجا هستند. درباره همه خراسان می‌نویسد: در همه‌ی شهر‌های خراسان گروهی از تازیکان از مضر و ربیعه و دیگر تیره‌های یمن هستند.[٨] 

یعقوبی از آمیختگی «عرب و عجم» مردم قزوین، دماوند، دینور، صمیره، نیشاپور، سخن می‌گوید همچنین از حضور عرب ها، بنو أزد، بنوتمیم و جزاینان در مرو همچنین اهالی «بست» خود را از احفاد یمنی از قبیله «حمیر» می‌دانند.[٩] بسیاری از عرب‌ها نیز در هرات بودند.[١٠] 

‏حسن بن محمد القمی به استناد «تاریخ گمشده» حمزه اصفهانی می‌نویسد: «استقرار عرب‌ها در اصفهان و حومه در زمان «حجاج» را شرح داده است.[١١] یاقوت حموی از اخلاف «‏بنی أزد» و «بنو مهلب» در جیرفت گفته است بنو تمیم و بنی طی در یزد اقامت گزیده بودند در حدود العالم از ٢٠ ‏هزار عرب در بیابان کوزگانان خراسان سخن گفته که گویا گوسفندان و شتران بسیار داشتند در فارس نیز ایل عرب پر جمعیتی وجود داشت که ما بین شیراز و اصفهان و یزد ییلاق و قشلاق می‌نمود. عرب میش مست در خراسان، قراء ترشیز و قراین را داشت. در قرن نوزدهم میلادی گروههایی از عرب‌ها میش مست میان کاشان، لارو لواسان صحرانشین بودند. 

‏(میرزا عبدالرحیم ضرابی) همچنین منابع تاریخی می‌گوید که در سالی (٥٢ هـ ق / ٦٧٣ - ٦٧٢م) پنجاه هزار مرد عرب با خانواده‌های خود به خراسان آمدند که نیمی از آنها بصری و نیمی دیگر کوفی بودند. اگر شمار مرىها پنجاه هزار تن بوده است افراد خانواده آنها بیش از سه برابر آنها می‌باشد. گذشته از این کوچ بزرگ مردم در سال (٦٤هـ ق / ٦٤٨ - ٦٨٣م) گروه دیگری از قبایل عرب به خراسان آمدند در سیس‌تان و شرق خراسان و حدود قومس (بین سمنان و دامغان) طوایف «قیس» غلبه داشتند. طایفه دیگری که قدری دیرتر از دیگران به خراسان آمده بود طایفه «أزد» بود که با آمدنش به خراسان گروه پراهمیت دیگری را در آن دیار تشکیل داد. »[١٢]

‏عرب‌ها در دیگر نقاط ایران نیز بودند از بنوشیبان در طبس (جنوب خراسان) از سند «اوون» را «سرجان ملکم» دیده است. 

عرب‌ها کمری استان فارس

«عرب‌ها خمسه که در اصل از نجد، عمان و یمن آمده‌اند (قرن هفتم هجری قمری) و در اس‌تان فارس متوطن شدند، از ایلات وابسته به اتحادیه خمسه فارس (قبیله عرب) «مجموعه آگاه» ایلات و عشایر (ص ٣٩ - ٣١ ‏) و (تاریخ ایران سرپرسی سایکس(ص ٦٧٣ ‏) که بنام ایل عرب معروف می‌باشد این ایل به دو بخش بزرگ «شیبانی» و «جباره» و تیره‌های متعدد تقسیم می‌شود و همه ساله از لارس‌تان در جنوب فارس تا اقلید در شمالی آن در ناحیه‌ای که در شرق سرزمین ایل فارس زبان «باصری» ‏قرار دارد کوچ می‌کنند «دو تیره جباره و شیباین عده‌ی آنها در دوره قاجاریه بالغ بر ١٥ ‏هزار نفر است. که محل ییلاق آنها در بلوک «بوانات، قنقوری، سرچاهان» و «بندرعباس و لار» و محل قشلاق آنها در بلوک «محله سبعه» یعنی فسا و داراب و جهرم و رودان احمدی تا تنگ دالان و نیریزوده بیده است. از بین ایلات عرب اس‌تان فارس ایل شیبانی‌ها دارای قدرت و نفوذ بیشتر است. معروفترین تیره‌های این ایل: «پاپتی، تکریتی، حساتی، کتی، شیبانی، فارسی، ولی شاهی، شیبانی کتی، عبدالیوسفی، لوردن، مریدی، ابولحسنی، حیاتی، شاه سواری، ستوده، صباحی، ابوالحاجی، عزیزی، عمادی، کریحه، مهاری، اردن پلنگی، خوشنامی، سقلی، غله ریشی، الوانی، بنی عبداللهی، قلابه، جمالی، غلام شاهی، و ولی شاهی می‌باشند. تیره‌های جباره شامل «آل ساعدی، ابوالغنی، پیراسماعیل، سادات حسینی، شیری ابوالمحمدی، بوربور، بهلولی، جابری، حنائی، عزیزی، أربز، بزسرخی، تنی، جاهکی، سقری، قره غانی، شیرانی، ابوالحسینی تربر، جلوداری، شاهسون، قنبری، عیسائی، نقدعلی، ابوالشرف، درازی، شعبانی، ولر» و تعدادی معروف به اولاد محمد و اولاد سبار و اولاد رستم خان و اولاد زین العابدین و گروه دیگری به نام «مقطجات» ‏می باشند همچنین عرب‌ها باصری که از عرب‌ها خمسه‌اند و معتقدند که از عرب‌ها بصره می‌باشند زبان آنها عربی تحریف شده است. آنها از حیوانات باربر ارتزاق می‌نمودند و کمتر به ییلاق و قشلاق می‌روند به استثنای وائسی‌ها 

* ‏باصری‌ها ‏از دو قبیله تشکیل شده‌اند ١ ‏- وائسی‌ها ٢ ‏ـ علی میرزائی‌ها 

١ـ وائسی‌ها ـ سردسیرشان در احمد آباد و گرمسیرهاشان در هرم و بندشهر و شامل شعب: «عبدالیوسفی، علیمردی، علی شاهقلی، بهلولی، حنائی، جوجین، لبومومی، میر احمدی، میرکی، میری، میر سلیمی، سرو گری، شاه حسینی و ولی شاهی» 

٢ـ علی میرزائی‌ها ـ متشکل از شعب: «کرمی که سردسیرشان در اسو پاس و گرمسیرشان در مرودشت است و حسین احمدی که سردسیرشان در باجگاه و گرمسیرشان در سروس‌تان است و علی قنبری و میری که سردسیرشان در اسوپاس و گرمسیرشان در سروس‌تان و تیره قوغی که سردسیرشان در اسوپاس و گرمسیرشان در سروس‌تان و تیره قوغی که سردسیرشان در اسوپاس و گرمسیرشان در سرگاه است و طایفه صلاحی که اسکان یافته (تخته قاپو) و حرکت ییلاق و قشلاق ندارند. »[١٣]

‏از طایفه‌های دیگر استان فارس: «طوایف کردی[١٤] در فارس را نوشته، ادریسی به نقل از «ا‏بن درید»: «کردان» را از اخلاف «بنو مره» و «بنو عمر» و «بنوعامر» گفته است.[١٥] در اس‌تان فارس مشهد مرغاب «مقبره کوروش» عرب‌ها زندگی ایلی دارند. چنانچه بارون دوبد روسی، در سفرنامه‌ی خود می‌نویسد: با دمیدن صبح پسر شیخ مرا به یک کاروانسرای مخروبه برد که، عرب‌ها چادرهای خود را به دور آن برپا کرده بودند و تعدادی از خانوارهای عرب نیز همراه رمه‌های خود به دور آن برپا کرده بودند و تعدادی از خانوارهای عرب نیز همراه رمه‌های خود در حجره‌های آن اقامت داشتند.[١٦]»

عرب‌ها کمری کهگیلویه و بویر احمد

«عشایر باوی این تیره‌ها که اصلا از باویه شرق کارون هستند و در دوره قاجاریه در حدود چهار هزار خانوار در این منطقه ساکن بوده و بواسطه اختلاط و امتزاج با الوار منطقه جزو قسمت الوار کهگیلویه و بویر احمد محسوب می‌گردند.» 

‏ناحیه موسوم به «باشت» و «کوه مره» را مالک شدند و دو قطعه مزبور را به اسم خود «باوی» نام نهاده‌اند باوی‌های این منطقه که توسط نادر شاه افشار از ایل کعب جدا کرده، ابتدا همراه با رئیس‌شان «شیخ هاشم باوی» در خراسان اسکان یافتند که پس از مرگ نادرشاه به فارس و کهگیلویه بازگشتند.» [١٧]

از تیره‌های معروف آنها: «علی شاهی، موسائی، کاشین(کیشی)، بارآفتابی، قلعه‌‌ای (عمله )، می‌باشند در ناحیه کهگیلویه نیز چند خانوار از سادات عرب ساکنند از جمله: سادات طیبی، سادات میر سالار و رضا توفیقی هستند.»

 عرب‌ها ساکن استان ایلام (عیلام)

عشایر عرب داخلی غرب استان ایلام شامل: تیره‌های سادات «نجات» و «خرسان» در دهلران و عشیره «شوب» در موسیان و عشیره «ربود» (الرویشد) در دشت عباس عین الربیع و عشیره چنانه «کنانه» در دشت عباس و عین الخصال و بنوکعب در موسیان سکونت دارند. 

عشایر عرب خارج غرب استان ایلام 

تیره سادات «سید صابر» در موسیان و «شبل» در عین الربیع و «طراز» در عین الخصال و «دبار» در فکه «بنی لام» «منتفک (منتفق)» در برج آمنه [١٨]

عرب‌ها کمری اطراف طهران 

عرب‌ها حاجی آقا سلطان و عرب کتی و صحنائی در حدود ورامین و عرب حلوائی می‌باشند. 

عرب‌ها کمری لرستان 

لرهای پیشکوه به: «سلسله، دلفان، بالاقریه و طهرانی» تقسیم می‌شوند: 

١- قبیله سلسله ـ گفته می‌شود از عرب‌ها هستند و در ناحیه شمال خرم آباد و دشت الیشتر ساکنند که تقسیمات فرعی آنها بدین ترتیب است: «حسنوند» «یوسفوند» «قلی وند» بادیه نشین و در حدود ٣٥ هزار نفرند (دوره قاجاریه) در زمس‌تان بسمت جنوب رود کرخه (صیمره) می‌روند. 

٢- قبیله دلفان ـ سراوستن لایارد، جهانگرد انگلیسی به هنگام بازدید از ایران که لرس‌تان جزئی از اس‌تان خوزس‌تان بوده در کتاب «سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزس‌تان می‌نویسد: «دلفان بخش شمالی لرس‌تان است نام آنرا معمولاً به «ابودلف» عرب که در قرن سوم هجری به شمالی لرس‌تان است انداخته بود منتسب دانسته‌اند معروف است که یکی از اسرای قبیله «دلف» که پس از بازگشت بنام «دلفی» شناخته می‌شود. چهار پسر به نامهای: ایتی، مومی، بیژن (پیرن) و کاکا داشته که هر یک طایفه‌ای به ترتیب به نام «ایتی وند» «مومی وند»، «پیروند» و «کاکاوند» ایجاد می‌کنند. بعدها طایفه «ایتی وند» به دو طایفه ایتی وند اولاد قباد تقسیم می‌شوند. همچنین مومی وند نیز به دو طایقه «نورعلی» و «میر بیگ» تقسیم شده و طایفه «چاواری» را نیز باید به این طوایف افزود این طوایف در بخش دلفان لرس‌تان زندگی می‌کنند. 

‏هنری فیلد می‌نویسد: «دلفان قبیله ایست که گفته می‌شود، از نژاد عرب هستند. ناحیه نزدیک دماوند بسمت کرمانشاه قره سو و مادیان رود را در اشغالی خود دارند. این قبیله که تعداد آنها به ٣٢ ‏هزار نفر تخمین زده می‌شوند به تیره‌های «کاکاوند »، «ایتاوند» و «مومیاوند» تقسیم می‌شوند. »[١٩] 

‏«عرب‌ها کمری اس‌تان خراسان

«تیره‌های عرب پس از حمله عرب‌ها تا دوران قاجاریه به ایران مهاجرت کردند. حتی تا خراسان پیش رفته‌اند بیشتر مهاجران اولیه با گذشت زمان در جمعیت‌های محلی و بومی حل شده‌اند و امروزه تمیز آنان از همسایگانشان دشوار است. عشایر عرب خراسان، از «بهلولی» در خواف و «بخوزی» در باخرز (تایباد) و «خزائی» و «‏خاوری» در قره زر و «نادی» در بیرجند و سربیشه و «ابوبخش» در مشرق «سده» سکونت دارند.» 

‏عرب‌ها جنوب بیرجند بنام «عربخانه» در نهبندان بسر می‌برند. همچنین عرب‌های در ناحیه «قائنات» استقرار یافته‌اند که در حدود دو سوم آنها سنی‌اند و بقیه شیعه می‌باشند که در اطراف مناطق «خور» و «چاهاک» و «محمدآباد» زندگی می‌کنند. سنی‌ها در ناحیه «سنی خانه» و در ناحیه «خواف» نزدیک شهر نو ساکنند. »[٢٠]

عرب‌ها کمری سیستان بلوچستان

«جغرافیدانان اولیه از ایلات بلوص (بلوچ ـ بلوش) در کرمان نیز یاد کرده اند. صحرانشینند و خود را «عرب» می‌دانند. بلوچها احتمالاً از سه نژاد ایرانی، دراویدی (سیاه پوست جنوب هند) و نژاد عرب می‌باشند که مهمترین آنها: «ریگی ها» هستند. 

‏عرب‌ها کمری ساکن خلیج فارس (مناطق ساحل شمالی) و جزایر آن:

١- جزیره قشم ـ مرکز سکونت تعدادی از: فارسها، هندیها و عربهای مهاجر از شبه جزیره العرب است. 

٢- کنگان: بندری است در ساحل شمالی خلیج فارسی ساکنین آن از عرب‌ها مهاجر شبه جزیره العرب است. 

٣ ‏- مالکی: که با سر تیره «تمیمی» نیز معروفند بمناسبت وجود دو تیره عرب که به اسم مالکی و تمیمی در آنجا سکونت دارند. که از قریه «قصرکنر» به بندر عسلویه امتداد دارد.[٢١] 

عرب‌ها کمری استان خوزستان

عرب‌ها کمری اس‌تان خوزس‌تان تیره هائی هستند که صدها سال پیش از مناطق همجوار و جلگه‌ی خوزس‌تان جدا شده و در محدوده کمربندی کوهستانی (جبیلات) حد فاصل بین عربهای خوزس‌تان (ساکن جلگه و دشت) و تیره‌هایی غیر عرب (ساکن کوهستان) سکونت اختیار کردند. 

‏عرب‌ها کمری خوزس‌تان به مرور زمان بر اثر اختلاط و امتزاج قومی و فرهنگی با اقوام غیر عرب زبان و فرهنگ آنها دگرگون شده و بصورت معجونی از فرهنگ‌های محلی (عربی، لری، بختیاری، کردی و ترکی) در آمده است. 

‏از معروفترین عرب‌ها کمری خوزستان

قنواتی ها: (از قبیله مذحج اهل کوفه و از جهتی دیگر آنها را از قبیله بنو تمیم می‌دانند) قبیله ألأوس (ساکن شمس العرب در بهبهان) البوهیچل یا البوهیکل (قبیله بنی طرف)، اچمیل یا اکمیل (کمالی) و بوستانی‌ها (ساکن عنبر و لالی - مسجد سلیمان)

آل دینار یا«دیناروندیها »: دیناروندیها عقیده دارند که از عقاب دینار بن نجار بن ثعلبه هستند و از قبیله خزرج بن حارثه می‌باشند پسران خزرج بن حادثه: ١ ‏- عمرو ٢‏- عرف ٣- چشم ٤- کعب ٥ ‏- حارث از پسران عمرو یکی ثعلبه پدر تیم ا... ‏ملقب به نجار است [٢٢]نجار صاحب چهار فرزند به نامهای: مالک، عدی، مازن و دینار شده بود. دیناروندیها طایفه‌ای عرب که خود را از دینارونی‌ها می‌دانند و نسل خود را از همان، دینار پسر نجار می‌دانند. 

تیره‌های دینارونی: ١- عالی محمدی ٢- عالی محمودی ٣- اورک ٤- لجم اورک ٥- شالو ٦- سرکول ٧- سهید ٨- گورونی ٩- شیخ عالیوند ١٠- نوروزی ١١- بویر ١٢- کورکور[٢٣]

طایفه عکاشه: عکاشه خود را از احفاد «عکاشه» أز أصحاب پیامبر (ص) می‌دانند: (عکاشه بن محصن بن حرثان) و از فرزندان «دودان بن أسد بن خزیمه» حلیف «عبدالشمس» أین عکاشه بن محصن از اصحاب صفه و از زمره مهاجران و نخستین یاران پیامبر (ص) به شمار می‌رود. 

تیره‌های عکاشه: ١- طایفه خدر ٢- طایفه میرزاوند ٣- طایفه کاشهوئی ٤- طایفه کید ٥- طایفه ونکی ٦- طایفه میلاسی ٧- طایفه سادات امامزاده سلطان ابراهیم ٨- طایفه مراد ٩- طایفه موئی ١٠- طایفه کلا ١١- طایفه آلوئی ١٢- طایفه شهروئی ١٣- طایفه کربلائی حسن ١٤- طایفه کوشکی ١٥- طایفه دینار عالی»[٢٤]

طایفه بابادی: نژاد بابادیها به قبیله «الازرق» عرب که در بین النهرین سکونت دارند می‌رسد اینان در زمان خلفای عباسی به بصره کوچ کرده‌اند و مدت شش سال در آنجا بسر بردند. سپس به طرف خوزس‌تان پیش آمدند. بابادی‌ها از زمان بسیار قدیم مردمانی خشن و قانون شکن بودند و به علت همین طغیان و گردنکشی، حکومت وقت آنها را از چندین منطغه اخراح کرد تا سرانجام در محل فعلی (زردکوه بختیاری) مأوا گزیدند و سپس در «اندیکا» (مسجد سلیمان) اقامت یافتند.

طایفه‌های بابادی شامل:  آرپناهی، کله یا گله، بدبینی، مدلیل، احمد محمودی، راکی، شهنی، کمار و نصیر» است [٢٥]

طایفه‌های دیگر عرب کمری خوزستان عبارتند از:

عرب شیخ، کلانتر، داودی، قریشی یا قریشوند، البوکردون(کردونی)، عقیلی و هاشمی (گتوند ـ شوشتر)، مددی (بنوکعب - مجدم) ساکن پرسیاه یا بیشه شیرین مرغاب از توابع ایذه و مسجد سلیمان، خانواده انصاری (از قبیله خزرج) خانواده جزایری، سادات بهبهانی(سید ابراهیم و سید اسماعیل و. ..) سگوندیها (اولاد کلاب) ساکن شوش: «برخی از تاریخ نویسان آنها را از عرب‌ها «خزاعل» می‌دانند که در صدر اسلام به لرس‌تان آمده و به مرور زمان با طوایف «لر» منطقه بهم آمیخته و بطور کامل با آنها همانند شدند. »[٢٦] اهواز همچنین نقل شده که «میرزا قواما» یا «جامه بزرگ» خود از تبار عرب است خانواده‌اش از مکه مهاجرت کرده است و در جلگه بهبهان زندگی می‌کنند. عرب‌ها کمری «علی بیگی»، (مهاوی ـ بنی طرف) که از بین آنها تیره عبدالهی ساکن نفتون و اسکاچ مسجد سلیمان و سادات خانواده‌های محترم «گوشه» ساکن دزفول و شوشتر و سادات موسوی بهبهان عرب‌ها کمری بر اثر اقامت طولانی خود و ارتباط سببی (ازدواج‌های برون گروهی) با طوایف غیر عرب با لهجه‌های گوناگون و متاثر از محیط مسکونی لغات و کلمات مختلف عربی و غیرعربی را بصورت خاصی (وارونه - مقلوبه) بکار می‌برند. همانند جملات زیر که از زبان عرب‌ها کمری بخش‌های «اندیکا» و «لالی» در محدوده شهرس‌تان مسجد سلیمان شنیده می‌شود: 

‏«قبشه اسریع راحم عرکه» «صبح زود رفته‌اند به جنگ» 

 « بت أمحمد جوزت ورا أبن أحسین» «دختر محمد با پسر حسین ازدواج کرد» 

« وینتم اترید اتروح گول الیانه دعی اژی اوراکی» «هر وقت خواستی بروی بگو تا همراهت بیایم »

 «‏انت چند اخو و را چند اخوات عندک» «تو چند برادر و چند خواهر داری» 

 ‏با توجه به جملات فوق می‌توان گفت: کلمات عربی در برخی جملات جابجا شده و در بعضی دیگر جملات به وسیله حرف ربط و یا کلمه فارسی کامل می‌شوند. باید اضافه کرد که عرب‌ها کمری خوزس‌تان نه تنها در کلمات روزمره بلکه در آداب و رسوم نیز تحت تاثیر اقوام غالب منطقه درآمده و با پیمان طایفه‌ای خود را به ایلات غیر عرب منسوب ساخته‌اند همچنین رابطه خویشاوندی سببی برخی از عرب‌ها کمری و تیره‌های منطقه (الوار، بختیاریها و ترکها) خوزس‌تان از جمله با سران ایل چهار لنگ بختیاری «محمد صالح» و «علی صالح» و «رشیدخان» و «علیمردان خان» نواده دختری والی حویزه بودن وصلت با خوانین دورکی که نتیجه این پیوند ظهور خوانین دورگه (عرب ـ بختیاری) از قبیل: «امان الله خان بابادی» «خاج خسروخان احمد خسروی»، «لطف علی خان چهار لنگ» و «علیقلی خان بهمئی»[٢٧]

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

[١]. (کثرت قومی و هویت ملی ایرانیان ـ دکتر ضیاء صدر ـ ص ٣٨ ‏)
[٢]. (تاریخ ایران در دوره ساسانیان - کریستنسن ـ ص ٧٥‏)
[٣]. تاریخ العرب قبل الاسلام ـ الدکتور جواد علی - ج ٩ ‏: ٦٣٣ ـ ٦٣٨ ـ ٦٤٠ ـ ٦٤١ ـ ٦٤٦)
[٤]. (تاریخ طبری - ج ٤ ‏: ٢٠٨ ‏) و «تاریخ جغرافیائی خوزس‌تان ـ محمد علی امام شوشتری ـ ج١‏: ٢٤٠»
[٥]. ‏(ایران در عهد باس‌تان ـ دکتر محمد جواد مشکور ـ ص ٤٧١ ـ ٤٧٢
[٦]. نقل از: (ایران نامه ـ سال دوازدهم ـ شماره ٣ ‏ویژه هویت ایران وکثرت قومی و هویت ملی ایرانیان ـ دکتر ضیاء صدر ـ صص ٣٨ ٣٩ ‏انتشارات اندیشه نو ـ سال ١٣٧٧ )
[٧]. ـ «تاریخ ایران ـ پطروشفسکی ـ ترجمه: کریم کشاورز ـ ص ١٦٥»
[٨]. ‏(ایلات و عشایر - مجموعه آگاه - ص ٢٠٢ تا ٢١٤ ‏) و (شهریاران گمنام ـ احمد کسروی - ص ١٣٨ ‏تا ١٤٧)
[٩]. یعقوبی ٤٤ الی ٥٧
[١٠]. (حدود العالم: ١٠٤‏)
[١١]. (القمی: ٢٦٤ - ٢٤٠‏)
[١٢]. ‏( تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه ـ ج٤: ٣٠ - ٣١‏) و (محمد مفید ـ مستوفی ج١: ٣٦‏)
[١٣]. (مردم شناسی ایران ـ هنری فیلد ـ ص ٢٥٥ - ٢٥٩ ‏)
[١٤]. (مجموعه آگاه ـ ایلات و عشایر (ص ٢٩ ‏- ٣١ ‏- ٩٨ ‏- ٩٩ ‏)
[١٥]. (ادریسی ٢: ٤٠٦ - ٤٠٧ ‏)
[١٦].: (لرس‌تان و خوزس‌تان ص ٦٤)
[١٧]. (سفرنامه لرس‌تان خوزس‌تان بارون دوبد ـ ص ١٧٦ - ١٧٧‏)
[١٨]. (جغرافیای اس‌تان ایلام- ص ٢٠ - گروه جغرافیائی استانه ایلام)
[١٩]. (مردم شناسی ایرانص ٢١٧ ‏- ٢١٨ - ٣٠٠ ‏- ٧٨٠‏)
[٢٠]. ‏(مردم شناسی ایران ـ هنری فیلد ـ ص ٢١٧ ـ ٢١٨ ـ ٣٠٠ ‏ـ ٧٨٠ ‏) و (مجموعه آگاه - ایلات و عشایر - ص ٢٩ ‏- ٣٠ ‏- ٣١ - ٢٠١ ‏) و (تاریخ ایران بعد از اسلام - دکتر عبدالحسین زرین کوب - ص ٣٧٠)
[٢١]. (مجموعه آگاه ـ ایلات و عشایر)
[٢٢]. (جمهرة انساب العرب ابن حزم اندلسی ص ٣٤٦‏)
[٢٣]. (مدخلی بر شناخت قبایل عرب خوزس‌تان ـ تألیف حاج کاظم پورکاظم- ج ٣: ٧٠) و (سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان- لایارد و. .. صفحات -٣٣- ٣٩- ٤٣ - ٥٨ - ٥٠)
[٢٤]. (تاریخ ایل بختیاری ـ اسکندرخان عکاشه ضیغم الدوله ص ٥- ٧- ١٢- ١٣ ٦٦٩- ٧٠٠) و (سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزس‌تان ـ لایارد ص ٢٤٧ ـ ٢٤٦)
[٢٥]. (سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزس‌تان ـ لایارد صص ٢٤٦ - ٢٤٧) و (تاریخ ایلی بختیاری نوشته: اسکندرخان عکاشه (ضیغم الدوله) ص ٥- ٧- ١٢- ١٣- ٦٦٩- ٧٠٠) (تاریخ جغرافیائی عرب خوزس‌تان نوشته: موسی سیادت (ص ١١٣ ‏)
[٢٦]. (عشایر خوزس‌تان - قبایل سگوند: جهانگیر قائم مقامی - مجله یادگار، شماره (٧) - صفحه (١٨ ‏- ٢٤ ‏) و (جامعه عشایری خوزس‌تان - دکتر ارشاد - (ص ٢١ ‏) - انتشارات دانشگاه شهید چمران (جندی شاپور)
[٢٧]. «سیری در قلمرو بختیاری و عئنایر بومی خوزستان، لایارد - ص ٩٢ ‏» و «تاریخ جغرافیائی عرب خوزس‌تان - ص ١٩٦ ‏تا ٢٠٢ ‏و تاریخ ده هزار ساله ایران ـ نوشته: عبدالعظیم رضایی ـ ج ٢ ‏: ١٥٠ - ١٥١ - ١٥٢»


* توضیحات وبلاگ عرب خمسه:


عرب های خوزستان معمولا به عرب هایی که در دشت های خوزستان زندگی می کنند عرب بری و به عرب های سایر نقاط که در مناطق کوهستانی زندگی می کنند عرب کمری می گویند. ضمنا عرب کمری به صورت خاص عربهایی را می گویند که در مجاورت بختیاری ها زندگی می‌کنند، با ایشان وصلت کرده‌اند و از نظر رسم و رسوم و زبان و ... اشتراکات زیادی با بختیاری‌ها پیدا کرده‌اند، اما در اصل بختیاری نیستند .

با این حال نویسنده کتاب تاریخ خوزستان این اصطلاح را گسترش داده و آن را برای تمام عرب های ساکن در نقاط دیگر ایران که از لحاظ منشا، تاریخ مهاجرت، گویش و برخی نقاط دیگر با عرب های دشت های خوزستان متفاوتند به کار برده است.

تغییر آدرس ایمیل

به دلیل برخی مشکلات ایمیل زیر جایگزین ایمیل سابق وبلاگ گردید


www.arabekhamse@gmail.com


ایلات خمسه

ایلات‌ِ خَمْسه‌:


اتحادی‌ از 5 ایل‌ اینالّو (یا اینانلو)، بَهارْلو، نَفَر، عرب‌ و باصری‌ (ه م‌م‌) که‌ بنابر برخى‌ مقاصد سیاسى‌، اقتصادی‌ و نظامى‌، در 1278ق‌ به‌ فرمان‌ ناصرالدین‌ شاه‌ در منطقة فارس‌ تشکیل‌ شد (نک: فسایى‌، 1/823 -824؛ ابرلینگ‌، 72؛ بیات‌، 24). خاستگاه‌ قومى‌ این‌ ایلها با یکدیگر متفاوت‌ است‌. ایلهای‌ اینانلو، بهارلو و نفر، ترک‌؛ ایل‌ عرب‌، عرب‌؛ و ایل‌ باصری‌، عمدتاً فارس‌ هستند. مردم‌، ایلات‌ خمسه‌ را کلاً عرب‌ مى‌شناختند (بک‌، که‌ احتمالاً به‌ دلیل‌ جمعیت‌ بیشتر مردم‌ ایل‌ عرب‌ در ایلات‌ خمسه‌ و نیروی‌ غالب‌ آنها بر عشایر دیگر بوده‌ است‌.

ایلات‌ خمسه‌ دومین‌ گروه‌ ایلى‌ عمدة فارس‌، پس‌ از ایل‌ قشقایى‌، در اواخر سدة 13ق‌/19م‌ و نیمة نخست‌ سدة 14ق‌/20م‌ به‌ شمار مى‌رفتند (مسعود میرزا، 129؛ سایکس‌، .(II/479 ایلهای‌ خمسه‌ در منطقه‌ای‌ در شرق‌ قلمرو ایل‌ قشقایى‌ به‌ صورت‌ پراکنده‌ مى‌زیستند. این‌ منطقه‌ بخشى‌ از نواحى‌ شمال‌ و مشرق‌ و جنوب‌ شرقى‌ استان‌ فارس‌ را در سوی‌ خاوری‌ راه‌ اصفهان‌ به‌ شیراز و شیراز به‌ جهرم‌ فرا مى‌گیرد.
تمام‌ طایفه‌های‌ ایلات‌ خمسه‌ تا سالهای‌ پایانى‌ سدة 13ق‌ کوچ‌ مى‌کردند و به‌ ییلاق‌ و قشلاق‌ مى‌رفتند. از آن‌ پس‌، به‌ تدریج‌ بخش‌ بزرگى‌ از آنها یکجانشین‌ شدند. بنابر آمار تیرماه‌ 1366ش‌، 768 ،4 خانوار از باصری‌، عرب‌، بهارلو، نفر و کُردشولى‌ (از قشقاییهایى‌ که‌ به‌ ایلات‌ خمسه‌ پیوسته‌ بودند) کوچ‌ مى‌کردند ( سرشماری‌ ...، 15). ییلاقات‌ این‌ عشایر در شهرستانهای‌ آباده‌، اقلید، جهرم‌، داراب‌، شیراز، فسا، لار و مرودشت‌، و قشلاقات‌ آنها نواحى‌ دیگری‌ در همین‌ شهرستانها و شهرستانهای‌ استهبان‌، فیروزآباد و نیریز فارس‌ بوده‌ است‌. 3/94% از خانوارهای‌ عشایر کوچنده‌ در ییلاق‌، 3/80% آنها در قشلاق‌ زیر سیاه‌ چادر، و بقیه‌ در خانه‌های‌ گلین‌ زندگى‌ مى‌کنند (همان‌، 11).
رهبری‌ هر یک‌ از ایلهای‌ خمسه‌ و طایفه‌ها و تیره‌ها و اولادها را یک‌ خان‌ یا کلانتر و یا کدخدا برعهده‌ داشت‌ که‌ امور اجتماعى‌، سیاسى‌ و اقتصادی‌ عشایر زیرنظر آنها بود. هر اردو که‌ متشکل‌ از چند سیاه‌ چادر یا خانوار از یک‌ طایفه‌ یا تیره‌ بود، در زمان‌ کوچ‌، یک‌ کدخدا یا ریش‌سفید داشت‌ که‌ نمایندگى‌ سیاسى‌ و اداری‌ اردو برعهدة او بود (بارث‌، .(26 اصطلاح‌ «خان‌» در خطاب‌ مؤدبانه‌ برای‌ همة سران‌ ایل‌ و طایفه‌ و تیره‌ به‌ کار مى‌رفت‌. با فروپاشى‌ اتحاد سیاسى‌ ایل‌، عنوان‌ کلانتر نیز به‌ تدریج‌ منسوخ‌ شد و عنوان‌ خان‌ جای‌ آن‌ را گرفت‌ (همو، .(72
عشایر کوچندة خمسه‌، اقتصادی‌ یک‌ پایه‌ و مبتنى‌ بر شیوة معیشت‌ شبانى‌ داشتند و عمدتاً از راه‌ پرورش‌ و تولید گوسفند و بز زندگى‌ مى‌گذراندند. برخى‌ از خانوارها نیز همراه‌ گله‌داری‌ به‌ زراعتى‌ محدود نیز مى‌پرداختند. گله‌، سرمایة عشایر کوچنده‌ بود و شمار کم‌ و بیش‌ دام‌ هر خانواده‌ نشانى‌ از دارایى‌ و شخصیت‌ اجتماعى‌ خانواده‌ به‌ شمار مى‌رفت‌ (همو، .(103 برخلاف‌ عشایر کوچنده‌، یکجانشینان‌ خمسه‌ - که‌ از اواخر سدة 13ق‌ ده‌نشین‌ شده‌ بودند - اقتصادشان‌ برپایة کشاورزی‌ بنیاد نهاده‌ شده‌ بود. ده‌نشینان‌ در کنار فعالیتهای‌ زراعى‌، دامداری‌ نیز مى‌کردند. شمار دام‌ خانواده‌ها زیاد نبود و هر چندین‌ خانواده‌ با هم‌ گله‌ای‌ تشکیل‌ مى‌دادند که‌ آن‌ را برای‌ چرا به‌ چوپان‌ یا خویشاوندان‌ خود مى‌سپردند.


تاریخچه‌:


طهماسب‌ میرزا مؤیدالدوله‌ والى‌ فارس‌ با کمک‌ خاندان‌ با نفوذ قوام‌الملک‌ شیرازی‌ اتحاد عشایری‌ خمسه‌ را در 1278ق‌ تشکیل‌ داد (فسایى‌، 1/823 -824؛ ابرلینگ‌، 72؛ بیات‌، 24) تا هم‌ در برابر قدرت‌ روزافزون‌ ایل‌ قشقایى‌ در منطقه‌ مقابله‌ کنند و هم‌ امنیت‌ راههای‌ بازرگانى‌ از بندرعباس‌ و بنادر خارک‌ و بوشهر به‌ شیراز را برای‌ حمل‌ کالا تأمین‌ نمایند (بارث‌، 130 .(88,

نخستین‌ رئیس‌ و ابواب‌ جمعى‌ اتحاد خمسه‌، على‌ محمدخان‌ قوام‌، و آخرین‌ سرپرست‌ آن‌ ابراهیم‌خان‌ قوام‌ بود (همانجاها). ابراهیم‌خان‌ در 1311ش‌ پس‌ از شورشهای‌ ایلى‌ در فارس‌ از ابواب‌ جمعى‌ و حکمرانى‌ مناطق‌ خمسه‌ و لار برکنار شد (برای‌ آگاهى‌ بیشتر، نک: هدایت‌، 283؛ بیات‌، 53، 69؛ شهبازی‌، 239). با برکناری‌ او حکومت‌ 73 سالة خاندان‌ قوام‌الملک‌ بر ایلات‌ خمسه‌ پایان‌ گرفت‌. از آن‌ پس‌، اتحاد خمسه‌ مفهوم‌ سیاسى‌ - نظامى‌ پیشین‌ خود را از دست‌ داد و همبستگى‌ ساختگى‌ ناپایدار میان‌ ایلهای‌ پنجگانه‌ به‌ سستى‌ گرایید و یک‌ وحدت‌ و همبستگى‌ سنتى‌ ایلى‌ - عشایری‌ جایگزین‌ آن‌ شد.


مآخذ:

ابرلینگ‌، پیر، «سیاست‌ قبیله‌ای‌ انگلیس‌ در جنوب‌ ایران‌»، ترجمة کاوة بیات‌، نامة نور، تهران‌، 1358ش‌، شم 4 و 5؛

بیات‌، کاوه‌، شورش‌ عشایری‌ فارس‌ (سالهای‌ 1307-1309ش‌)، تهران‌، 1365ش‌؛

سرشماری‌ اجتماعى‌ - اقتصادی‌ عشایر کوچنده‌ (1366ش‌)،

نتایج‌ تفصیلى‌، ایل‌ خمسه‌، مرکز آمار ایران‌، تهران‌، 1368ش‌؛

شهبازی‌، عبدالله‌، ایل‌ ناشناخته‌، تهران‌، 1366ش‌؛

فسایى‌، حسن‌، فارس‌نامة ناصری‌، به‌ کوشش‌ منصور رستگار فسایى‌، تهران‌، 1367ش‌؛

مسعود میرزا، تاریخ‌ مسعودی‌، تهران‌، 1362ش‌؛ هدایت‌، مهدیقلى‌، خاطرات‌ و خطرات‌، تهران‌، 1363ش‌؛ نیز:

, F., Nomads of South Persia, London, 1961;

Beck, L., Nomad, a Year in the Life of a Qashq D i Tribesman in Iran, London, 1991; Sykes, P., A History of Persia, London, 1930.

على‌ بلوکباشى‌
منبع : دائره المعارف بزرگ اسلامی

مختصری از تاریخچه عرب جباره

«جباره»


(برگرفته از وبلاگ آقای حیدری)

آدرس: http://khoramabadkorbal.blogfa.com/post/2

جباره و شیبانی دو طایفۀتشکیل دهندۀ ایل عرب از ایلات خمسۀ فارس است. در برخی از منابع، نامِ دیگر طایفۀ جباره را «عرب کوچی» ذکر کرده‌اند (فیلد، 213؛ قهرمانی، از باورد...، 169؛ سهام‌پور، 145). گفتنی است که نام گروهی از تیره‌های طایفۀ جباره نیز ترکیبی از «کوچی» است که به واژه‌ای دیگر مضاف شده است، مانند کوچی علی مرادی، کوچی صفری و کوچی عبدالرضایی (همو، 223، 225، 226).
پیشینه و خاستگاه: بیشتر محققان بر این باورند که خاستگاه جغرافیایی ایلات عرب ساکن در ایران، شبه جزیرۀ عربستان، در مناطق نجد، یمامه، یمن و عمان بوده است که پس از ظهور اسلام به ایران مهاجرت کرده‌اند. در دورۀ مهاجرت، گروهی از قبایل و طوایف عرب، در خوزستان، و شماری دیگر در فارس ساکن شدند (دومورینی، 35-36؛ ایوانف، 103؛ فیلد،همانجا). براساس روایتی شفاهی، جباره‌ها خود را از نسل جابر بن عبدالله انصاری (ه‍ م)، از صحابۀ رسول اکرم(ص) و یار تنی چند از امامان شیعی دانسته‌اند که برای فتح فارس با سپاه اسلام با «عیال و مواشی» به ایران آمدند و در این سرزمین سکنا گزیدند (فسایی، 2/1578؛ سهام‌پور، 181-183؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ شجرۀ این طایفه، نک‍ : همو، 185-186). دو طایفۀ عرب جباره و شیبانی، بنابر نقل خورموجی (ص 113) و فسایی (2/1262) از دورۀ صفویه به این سو از طوایف شناخته شدۀ منطقه بوده‌اند. طایفۀ جبارۀ فارس برخلاف سایر عشایر عرب ساکن در خوزستان، جذب جامعه‌هایی که در آنها می‌زیستند، شدند و با مردم بومی درآمیختند، به طوری که امروزه بسیاری از ویژگیهای فرهنگی خود را از دست داده، و با سکنۀ بومی زیستگاه خود کم و بیش همگن شده‌اند (دومورینی، 36؛ کیهان، 2/86-87).
نظام اجتماعی ـ سیاسی: از روزگار کهن رؤسای ایل عرب به طور موروثی از شاخۀ شیبانی بوده، و قرنها ریاست ایل عرب را برعهده داشته‌اند (دومورینی، همانجا؛ سهام‌پور، 88، 103-104). به نظر فسایی جد اعلای آنها، میراسماعیل خان عرب شیبانی در دولت صفویه احترامی تمام داشت و بر ایل عرب و باصری (ه‍ م) حکومت می‌کرد. پس از او نیز حکمرانی میرعرب نسل اندر نسل در خاندان او ادامه داشت، تا اینکه در اواخر سال 1298ق حکومت بر ایل عرب از خانوادۀ این دسته از خوانین شیبانی خارج شد (2/1579). پس از کاهش قدرت حکومت مرکزی در منطقۀ فارس و به قدرت رسیدن حکومت محلی، خانهای باصری و خانهای طایفه‌های دیگر عرب شیبانی، قدرت را به دست گرفتند و بر ایلات دیگر خمسه و ایلات منطقه و تیره‌‌هایی از طایفۀ عرب جباره مانند صفری، سیطره یافتند (بارث، 86). ظاهراً در این دوره خانهای برخی از تیره‌های جباره در میان ایلات، استقلال نسبی یافتند.
عشایر عرب خمسه در تشکیلات عشیره‌ای خود دارای تسلسل فرماندهی و سرپرستی بودند و سرپرستان، افراد ایل را ملزم به رعایت دستورها و قوانین و پایبندی به نظم خاصی می‌کردند. سرپرستی امور کلی ایل و تماس با والیان، با رئیس ایل یا ایلخانی بود که عمدۀ طوایف موظف به رعایت فرمانهای وی بودند. هر یک از تیره‌های جباره دارای رئیسی مستقل با عنوان کلانتر بود که در بعضی از تیره‌ها مانند کوچی علی مرادی، کدخدا جای کلانتر را گرفته بود. در چند سال گذشته تنی چند از سرشناسان تیره‌ها به نمایندگی مجلس انتخاب شدند (برای نام رؤسا، نک‍ : قهرمانی، همان، 169-170؛ سهام‌پور، 116، 216، 223).
مردان و زنان طایفۀ عرب جباره را سخت کوش و دلیر، و زنان برخی تیره‌ها مانند لبو محمد را شیر زنانی وصف کرده‌اند که در جنگها در پشت جبهه مردان را یاری می‌کردند (همو، 203، 230، 244؛ سفیری، 143). دومورینی از 500'1 خانوار مسلح به تفنگ در طایفه‌های جباره و شیبانی یاد می‌کند که تا 1285ق/1868م یک هنگ توپخانۀ ارتش دولتی را تأمین می‌کرده‌اند (همانجا).
جباره‌ها در برخی از ناآرامیها و درگیریهای دورۀ قاجار و پهلوی چون دیگر عشایر دست داشتند. در دورۀ قاجار در ایلات خمسه دو کنش سیاسی ناهمسو فعال بود. گروهی وفادار به دولت، و گروهی دیگر بر ضد حکومت بودند و در قیام ضدانگلیسی عشایر جنوب (1336ق/1920م) به مبارزه برخاستند (سهام‌پور، 106، 118).
طایفۀ جباره دارای تیره‌هایی چند است که از جملۀ آنها می‌توان به تیره‌های لبومحمدی (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ این تیره، نک‍ : سفیری، 139، 143)، شیری، غنی، مزیدی، قنبری، جابری، کوچی، عزیزی، پیر سلامی، لبردانی، قهستانی، نقدعلی، صفری و دیگر تیره‌ها اشاره کرد (کیهان، 2/87؛ دربارۀ اختلاف منابع در ذکر نام تیره‌ها، نک‍ : فسایی، 2/1579-1580؛ ایوانف، 351). سهام‌پور این تیره‌ها را طایفه به شمار آورده است (ص 140؛ برای توضیحات بیشتر دربارۀ این طوایف و اسامی تیره‌های آن، نک‍ : همو، 184 بب‍ ؛ فیلد، 213-214). تیره‌هایی چون سادات کل (یا سادات حسینی) به سبب پرجمعیت بودن، خود دارای زیرمجموعه‌هایی هستند (سهام‌پور، 194). تیرۀ لبومحمدی نیز پس از سالهای اسکان اجباری، به دو شاخه تقسیم شده است. برخی از طوایف غیرعرب دیگر مناطق به سبب استقرار طولانی طایفۀ جباره در فارس، و برخورداری از قدرت و روحیۀ حمایتگری، یا به قولی «غریب نوازی» (مانند تیرۀ جابری عرب جباره که به این خصلت مشهور است)، به بعضی از تیره‌های آن پیوسته‌اند. به عنوان مثال می‌توان به ملحق شدن چگنی (ه‍ م)، شاهسون، سدهی و خلج به تیرۀ شیری جباره اشاره کرد (نک‍ : سهام‌پور، 186، 205-206، 239؛ ایرانیکا، V/110). ابرلینگ احتمال می‌دهد چگینیهای فارس جزو همان طوایف کردی باشند که همراه کریم‌خان زند به جنوب ایران از جمله فارس آمدند (همانجا). ملحق شدن برخی از طوایف ترک به تیره‌های جباره و امتزاج با آنها توجه محققانی همچون تومانسکی را به خود معطوف کرده است، چنان‌که ایوانف به نقل از وی می‌نویسد: حتى در عشایر اصیل عرب هم دسته‌های جداگانۀ ترک وارد شده‌اند، به طوری که اسامی تیره‌ها و طایفه‌های جداگانۀ اعراب خمسه حاکی از این ترکیب و اختلاط است. برخی از تیره‌های عرب مانند بهلولی و بوربور با تیره‌ها یا طایفه‌های دیگر ایلات فارس از آن جمله قشقایی همنام‌اند (ص 104) و به احتمال قوی از این ایلات به عربها ملحق شده‌اند.
کوچ و اسکان: فسایی به چادرنشینی و کوچ ایلات عرب (ظاهراً شیبانی و جباره) در سدۀ 13ق اشاره می‌کند که بنابر عادت دیرین در دشت و کوهستان در «چادرهای سیاه زمستانه و تابستانه» زندگی می‌کردند و مسافت میان ییلاق و قشلاق آنها نزدیک به 100 فرسخ بوده است (2/1578، 1579). امروزه بیشتر تیره‌های طایفۀ جباره دست از کوچ‌نشینی کشیده‌اند (بدیعی، 1/73) و فقط شمار اندکی از تیره‌های این طایفه مانند عزیزی و لبوشرف کوچ‌رو هستند (سهام‌پور، 213، 243). همچنین تیره‌‌هایی از طایفۀ جباره مانند تیرۀ غنی در 1320ش از اسکان خارج شده، به کوچ‌روی می‌پردازد (همو، 214).
محل زیست کنونی جباره، منطقۀ وسیعی در شرق و جنوب شرقی استان فارس است (بدیعی، همانجا). محل استقرار زمستانی و تابستانی آنان همچون دیگر طوایف ایل عرب، برخی از بلوکات ولایات خمسه واقع در شرق فارس مانند رودان، احمدی، داراب، جهرم و دیگر مناطق (قشلاق)، و بوانات، قنقری و سرچاهان (ییلاق) است (قهرمانی، تاریخ...، 492؛ فیلد، 213؛ نیز نک‍ : سهام‌پور، 103؛ کیهان، همانجا).
جمعیت: برخی از منابع تاریخی جمعیت تقریبی دو طایفۀ عرب جباره و عرب شیبانی را به طور کلی با هم یاد کرده‌اند. مثلاً ایوانف شمار خانوار عشایر عرب در اواخر سدۀ 13ق/19م را 870'19 خانوار ذکر می‌کند (ص 103). کیهان (2/86) شمار خانوار ایل عرب را 13 هزار، و فیلد (همانجا) در 1336ق/ 1918م، 130'11 آورده‌اند. البته فیلد رقم جداگانۀ 630'6 خانوار را برای جباره ثبت می‌کند. در آمارهای ارائه شده در 1361ش ایل عرب 267'11 نفر بوده است (صفی‌نژاد، 98).
زبان و گویش: زبان عربی مردم طایفۀ جباره به سبب سکونت در منطقۀ فارس و هم‌زیستی با گروههای فارس، ترک و لر، با فارسی، ترکی و لری درآمیخته، و واژه‌های زیادی به زبانشان راه یافته است. جباره‌ها به‌جز عربی، زبان مادری‌شان، با این زبانها نیز آشنا هستند (فسایی، 2/1578؛ کمال‌الدولۀ قاجار، 149؛ دومورینی، 36؛ کیهان، 2/87). ناگفته نماند که مردم برخی از تیره‌های طایفۀ جباره، مانند عبدلی که درگذشته به تیرۀ غنی پیوسته‌اند، هنوز به زبان عربی تکلم می‌کنند (سهام‌پور، 214).
معیشت: در حال حاضر تیره‌های اسکان‌یافتۀ طایفۀ جباره به کشاورزی و دامداری اشتغال دارند و زنان آنها نیز به بافت قالی، گلیم و جاجیم می‌پردازند (همو، 186 بب‍ ؛ نیز نک‍ : ایوانف، 105).
مآخذ: ایوانف، م. س.، عشایر جنوب (عشایر فارس)، ترجمۀ کیوان پهلوان و معصومه داد، تهران، 1385ش؛ بدیعی، ربیع، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1362ش؛ خورموجی، محمدجعفر، نزهت الاخبار ( تاریخ و جغرافیای فارس)، به کوشش علی آل داود، تهران، 1380ش؛ دومورینی، ژ.، عشایر فارس، ترجمۀ جلال‌الدین رفیع‌فر، تهران، 1375ش؛ سفیری، فلوریدا، پلیس جنوب ایران، ترجمۀ منصوره اتحادیه و منصوره جعفری فشارکی، تهران، 1364ش؛ سهام‌پور، هوشنگ، تاریخچۀ ایلات و عشایر عرب خمسۀ فارس، شیراز، 1377ش؛